144

ساخت وبلاگ

آخرین مطالب

امکانات وب

حال خوشی ندارم.دوباره ترس‌ها، از دست دادن‌ها، ترس از بیمارستان، ترس از مرگ، ترس از چطور بچه‌هایم تاب بیاورند بی من... ترس از جدایی بین فرزندانم، ترس از همه چیز...سامان میگه فکر نکن، همه روزی که انتظار نداریم میریم، نمیتونم، تنها که میشم، شب که میشه،...دست خودم نیست انگارگریه‌ام میگیره، میترسممیترسم از اینکه اهنگ تاب نیاره، لبخند منزوی بشه و محمد دیگه شیطنت نکنه....وجودم اروم نمیگیره...میترسم برم دکتر یگه باید بستری شیبچه هام تنها میمونن، مامان اخم میکنه، خواهرهام غر میزنن.همه سرزنشم میکنن...هنوز هیچ کس خبر نداره، بعد غربالگری اول اگر مشکلی نبود اول به بچه ها میگیم و بعد به همه.خبر بارداری چهارمم رو 144...
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 86 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:28

ساعت سه نیمه شب بعد از مدت‌ها یک فیلم دیدم، ازونا که فقط خودم دوست دارم، تینیجری-هپی اند...(برای بعدا مینویسم، ادج او سونتین)یکشنبه ها میرم زنگ هنر کلاس سوم، دوست دارم...خودم رو در قاب چشم بچه‌ها دوست دارم.ته دلم میگه داری خودت رو حک میکنی برای روزهایی که نباشی..‌‌‌‌‌ . ولی این فکرها رو پس میزنم و میگم من میخوام باشم، من هستم. . . تو یک ماه گذشته خیلی اتفاقات عجیبی افتاد، فهمیدم که بارداریم دوقولو است...و فهمیدیم که هر دو دختر هستند.خب راستش هنوز تو شوک هستیم ته دلم میخواد دکتر اشتباه کرده باشه و یه قل پسر باشه ، چون دلم به تنهایی محمد میسوزه ولی دکتر اشتباه نمیکنه خوشحالم که سالم هستند و جوش اضافه نداریم عنوز لیم انتخاب نکردیم یعنی به توافق نرسیدیم...باید کارهای کتابم رو هم جدی شروع کنم دوست ندارم اینقدر همه چی رو هوا از اینکه خانواده ام محل نمیدن بهم هم خوشم نمیاد، همش حس منفور بودن و وصله‌ی ناحور دارند بهم انگار دلم میخواست مثل قدیم برم جایی که نگاهشون رو نبینم که فقط به دونستن اینکه حالم خوبه و حالشون خوبه راضی باشن من دلم زندگی در روستایی رو می‌خواد که دوره ولی سامان میگه باید بمونیم همینجا، جلوی چشمشون، من حااالم بده از نگاهشون به خودم، هیچوقت دوست داشتنی نبودم براشون، فقط لاله دوستم داشته، اونم شاید دیگه نداشته باشه، از نگاهشون خسته‌ام، از اینکه همش تظاهر کنم مهم نیست برام چی در موردم فکر میکنند خسته‌ام، از اینکه هیچوقت تایید نشدم خسته‌ام...لجم گرفت تا دیروز فلانی رو میگفتن وااای واای حالا چون پاشده رفته فلان کشور عقد کنه دختر قابلی شده...من همیشه در وشمشون بی عرضه بودم حتی وقتی ازدواج کردم، حتی وقتی این همه کاری انجام دادم، حالا هم که تعداد بچه‌هام انگ بزرگشون برای ب 144...
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 76 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:28

پشت سیستم خونه مشهد-خونه مادریپنجره‌ی اتاق مجردیم روبرومه و برف می‌بارهشهر در دست بچه‌هاست...مامان دوره مهمونی و من برای دل خودم یه گوشه اهنگ و لبخند از اول هفته مدرسه نرفتن چشمشون پخ پخ میده امروزم که تعطیل شده..دارن نینجا بازی میکنن، دیشب تو تونلی که پشت مبل ساختن خوابیدن و حال دلشون خوبهمحمد با گوشی ی من سرگرم شده و هر ازگاهی آب بازیه هاش رو صدا میزنه که اونا هم ببیننو دختهای تو دلی هم در حال چرخش و ورزشباید لباسهای دخترها و محمد رو اماده کنم اخرهفته بریم خرید عید قبل از اینکه خیلی سنگینتر شمجمعه روز مادره و ترافیک کاری تبریک به مامانها و کیک شاید و ...عصر میرم دکتر باید لیست کنم سواهام روهمه چی آرومه فعلاخوبم با اندکی اضطراب گاه و بیگاهبا اعصاب خوردی های صحبت های سر خونه و ساختنشبا سامان جان که دل هر دومون دوری ها رو تاب نمیاره کم‌کمبا همین دیگهالان دقیقا الان خوبم و گریه هامم کردم و ارومم 144...
ما را در سایت 144 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : me-and-around-me بازدید : 87 تاريخ : يکشنبه 9 بهمن 1401 ساعت: 3:28